من مورچه کارگر هستم


در کلونی مورچه ها من مورچه کارگر هستم . . . .
به مورچه های سرباز نگاه میکنم آنها از من قوی تر هستند
نه من و نه مورچه های سرباز هیچ کدام از ما ملکه نیستیم و ملکه نمی شویم
تقدیر همان چیزی است که از ابتدا مشخص شود و باید تا آخر پذیرفت
اما چه کار کنم از اینکه ملکه نیستم عزا بگیرم؟
من آزاد هستم تا به هر دنیایی که بخواهم بروم. طوری وانمود کنم که انگار گم شده ام.
من نمیخواهم مانند ملکه در اعماق خاک مخفی باشم. من برای روی خاک خلق شدم
من به محافظت و توجه احتیاجی ندارم.
من مورچه کارگر هستم و هر آنچه که هستم را دوست دارم چون من انتخاب نکردم . من انتخاب شده ام